اولین ارایشگاه رفتن بردیا
عزیز دلم موهات بلند و نا مرتب شده بود و اول یازده
ماهگیت بود یک روز عصر من وبابا گل پسرمون بردیم
آرایشگاه عزیزم آنقدر گریه کردی که من دیگه
تحملم تمام شد . گفتم دیگه بس نمیخوام موهاش
کوتاه بشه.
هر چند دوست داشتم خوشکل بشی.
اما تحمل گریه کردنت نداشتم عزیزم.
مامان فدای اشکات بشه.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی