بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

بردیا میوه زندگی مامان و بابا

اولین ارایشگاه رفتن بردیا

عزیز دلم موهات بلند و نا مرتب شده بود و اول یازده ماهگیت بود یک روز عصر من وبابا گل پسرمون بردیم آرایشگاه عزیزم آنقدر گریه کردی که من دیگه تحملم تمام شد .  گفتم دیگه بس نمیخوام موهاش کوتاه بشه. هر چند دوست داشتم خوشکل بشی. اما تحمل گریه کردنت نداشتم عزیزم. مامان فدای اشکات بشه.   ...
16 شهريور 1391

اولین دندون بردیا

رفته بودیم تهران خونه مامان جون دو سه روز بود که بیحال بودی وتب کردی مامان جون گفت میخوای دندون در بیاری اما من گفتم ببریمش دکتر رفتیم دکتر گفت سرما خوردی چون علائم سرما خوردگی داشتی دکتر داروهای سرما خوردگی بت داد اما بعد از دو روز دیدم یکی از دندونای پایینت نوک زده الهی مامان فدات بشه خیلی اذیت شدی بعد مامان جون واسه پسر گلم آش دندونی درست کرد. ...
16 شهريور 1391

جهار دست و پا رفتن پسرم

مامان فدات بشه خونه مامان جون که بودیم تهران مامان جون خیلی با پسرم تمرین کرد اما استارت اول خاله مامان (ویدا) زد و ادامش مامان جون داد تهران که بودیم همزمان دندون دراوردی وچهار دست وپا رفتی عزیزم درواقع اخر ١٠ ماهگیت بود عزیز دل مامان.از زمانی شروع  کردی که من مجبورم همه  چیو از دم دستت بردارم گل پسرم .الان دارم با پسرم تاتی میکنم تا راه بری عزیزم.
12 شهريور 1391