اولین ارایشگاه رفتن بردیا
عزیز دلم موهات بلند و نا مرتب شده بود و اول یازده ماهگیت بود یک روز عصر من وبابا گل پسرمون بردیم آرایشگاه عزیزم آنقدر گریه کردی که من دیگه تحملم تمام شد . گفتم دیگه بس نمیخوام موهاش کوتاه بشه. هر چند دوست داشتم خوشکل بشی. اما تحمل گریه کردنت نداشتم عزیزم. مامان فدای اشکات بشه. ...
نویسنده :
مامان-بابا
2:06